.
صفحه اصلي آرشيو جستجو پيوند ها تماس با ما
 
آخرین عناوین
نگاهی به مظلومیت و تنهایی امام حسن مجتبی(ع)

 ابعاد صلح شجاعانه امام حسن علیه السلام با معاویة بن ابى سفیان که یگانه عامل بقاى اقلیت‏شیعه در آن عصر بود، چنان با عظمت است که تاکنون محققان زیادى را به تحلیل و تبیین آن واداشته است. بدون اغراق می‏توان گفت: اکثر مقالات و تحقیقات پیرامون آن حضرت، در اطراف این رویداد دور می‏زند. این نوع نگرش هر چند بیانگر عمق و عظمت صلح امام علیه السلام است اما در دوره دیگر (قبل از امامت و بعد از صلح) کمتر مورد توجه قرار گرفته‏اند و به تبع آن میزان آگاهى مردم نیز از این دوره‏ها اندک است. بر این اساس و به مناسبت‏سالگرد شهادت حضرت، در این شماره با دوران امامت‏حضرت بعد از صلح (9 سال و اندى) آشنا می‏شویم.

نفوذ اموی‏ها در حاکمیت دین
مهم‏ترین چالشى که امام حسن علیه السلام در طول دوره امامت و بلکه حیات خود با آن رو به رو شد، مساله نفوذ اموی‏ها در حاکمیت دینى دوره‏هاى قبل و بروز آثار آن در این دوره است. نفوذى که از زمان رحلت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله (8 سالگى) شروع و در خلافت عثمان به اوج خود رسید. طبیعى است که باید سابقه نفوذ اموى‏ها را از دوره فراگیرى حکومت اسلامى (فتح مکه) پى گرفت زیرا به موازات گسترش اسلام، گروه‏هاى مختلفى به علل گوناگون به اسلام رو آوردند. منافقان نیز از باب ناچارى نتوانستند در مقابل این سیل خروشان قرار بگیرند و به ناچار با آن بناى هم‏سویى گذاشتند. این هم‏سویى نه از روى میل که از باب اضطرار و بی‏نتیجه بودن مقاومت‏بود. آن‏ها تنها زمانى که پرچم لا اله الا الله را بر فراز شهر دیدند، لب به شهادتین گشودند و به این ترتیب دوران حیات خود را با تاکتیک هم‏سویى موقت ادامه دادند. رسول اکرم صلى الله علیه و آله با درایت کامل متوجه این حرکت‏خزنده بود. لذا اهداف پلید آنان را این‏گونه افشا می‏کرد:
«اذا بلغ بنو العاص ثلاثین اتخذوا مال الله دولا و عباد الله خولا و دین الله دخلا؛ (1)
زمانى که فرزندان عاص (بنى امیه) (2) به سى برسند، مال خدا را میان خود دست‏به دست می‏کنند، بندگان خدا را بنده خود و دین خدا را مغشوش می‏کنند.»
امام حسن علیه السلام نیز از سابقه این گروه کاملا آگاه بود. لذا در مجلس معاویه به او خطاب کرد:
معاویه! فراموش کرده‏اى که وقتى پدرت تصمیم گرفت اسلام بیاورد، تو اشعارى خواندى و او را از اسلام بازداشتى. و شما اى گروه (حامیان معاویه) به خدا سوگندتان می‏دهم آیا به یاد نمی‏آورید که رسول خدا صلى الله علیه و آله در هفت جا ابوسفیان را لعنت کرد. کسى از شما می‏تواند آن را انکار کند؟ آن‏ها عبارتند از:
1- روزى که در خارج مکه نزدیکى طائف در حالى که پیامبر صلى الله علیه و آله قبیله بنى ثقیف را به اسلام دعوت می‏کرد، پدرت پیش آمد و به پیامبر ناسزا گفت و او را دیوانه و دروغگو خواند...
2- زمانى که کاروان قریش از شام می‏آمد و پیامبر صلى الله علیه و آله می‏خواست در برابر اموالى که از مسلمانان گرفته بودند، کاروان را توقیف کند، ابوسفیان کاروان را از بیراهه به سوى مکه برد و جنگ بدر را به راه انداخت...
3- روز جنگ احد آن‏گاه که پیامبر صلى الله علیه و آله بر فراز کوه بود و فریاد می‏زد: «الله مولانا ولا مولى لکم.» ابوسفیان هم نعره می‏زد: «اعل هبل. ان لنا العزى ولا عزى لکم؛ برافراشته باد بت هبل. ما بت عزى داریم و شما چنین بت عظیمى ندارید.»
4- در جنگ احزاب نیز پیامبر صلى الله علیه و آله بر او لعنت کرد...
5- روز صلح حدیبیه که ابوسفیان به همراه قریش راه را بر مسلمانان بست و آنان را از انجام فریضه حج محروم نمود. پیامبر صلى الله علیه و آله به رهبر مشرکین و پیروانش لعنت کرد. به آن حضرت گفتند: آیا امید اسلام به هیچ یک از آنان نداری؟ فرمود: «این لعنت‏بر مؤمنان از فرزندان آن‏ها نمی‏رسد، اما زمامدارانشان هرگز رستگار نخواهند شد.»
6- در جنگ حنین ابوسفیان کفار قریش و هوازن را جمع کرد و عیینه قبیله غطفان و عده‏اى از یهود را گرد آورد. خداوند شر ایشان را دفع کرد. اى معاویه! تو مشرک بودى. پدرت را یارى می‏کردى و على علیه السلام بر دین پیامبر ثابت قدم بود.
7- روز ثنیه که یازده نفر به همراهى ابوسفیان کمر به قتل پیامبر صلى الله علیه و آله بسته بودند (6 نفر از بنی‏امیه و 5 نفر از دیگر افراد قریش) ... (3)
پیامبر صلى الله علیه و آله با نفرین و لعن خویش چهره معاند و حق‏ستیز آنان را معرفى می‏ساخت لیکن انحراف در مسیر حاکمیت دینى (انحراف داخلى) زمینه‏هاى رویش مجدد آن‏ها را فراهم ساخت و به محض خروج حاکمیت از دست زمامداران صالح، فضاى باز براى حزب نفاق فراهم شد و آنان را از انزوا و مرگ تدریجى رهانید.
در دوره حکومت عمر نفوذ حزب ابی‏سفیان چنان شد که فرزندش معاویه، ولایت‏شام و سوریه را ربود و چنان بر آن مسلط شد که علی‏رغم عزل و نصب‏هاى متوالى کارگزاران توسط عمر، او همیشه در منصب خود باقى ماند و به این ترتیب پایگاهى ثابت و مطمئن براى بالندگى حزب منسجم ابی‏سفیان فراهم شد.
در زمان زمامدارى عثمان به دلایل متعدد مخصوصا ارتباط نسبى معاویه و عثمان شاخه‏هاى شجره ملعونه بنی‏امیه وانست‏بخش‏هاى عمده حاکمیت دینى را تسخیر کند و در هر مرکز قدرتى ریشه‏اى بدواند و به این ترتیب در این دوره حتى مروان و پدرش که رانده شده رسول اکرم صلى الله علیه و آله بودند و دو خلیفه قبل شفاعت عثمان را براى بازگرداندن آن‏ها به مدینه نپذیرفته بودند، توسط خود عثمان برگردانده و صاحب پست‏هاى کلیدى شدند. امام حسن علیه السلام در این‏باره نیز به یاران معاویه (در مجلس معاویه) فرمود: «شما را به خدا سوگند! آیا می‏دانید که ابوسفیان بعد از بیعت مردم با عثمان به خانه وى رفت و گفت: برادرزاده! آیا غیر از بنی‏امیه کسى دیگر در این‏جا حضور دارد؟ عثمان جواب داد: نه. او گفت: اى جوانان بنی‏امیه! خلافت را مالک شوید و همه پست‏هاى اساسى آن را به دست‏بگیرید. سوگند به کسى که جانم در دست اوست نه بهشتى وجود دارد و نه جهنمى.
اى مردم! آیا نمی‏دانید بعد از بیعت مردم با عثمان ابوسفیان دست‏برادرم حسین علیه السلام را گرفت و به سوى قبرستان بقیع غرقد (4) برد و در آن‏جا به صداى بلند فریاد زد: اى اهل قبرستان! شما با ما سر حکومت و خلافت جنگیدید و امروز بدنتان زیر خاک پوسیده است و کار حکومت در دست ماست. حسین علیه السلام خطاب به او فرمود:
اى ابوسفیان! عمرى بر تو گذشته است. صورتت زشت‏باد. سپس دست‏خود را کشید و به سوى مدینه آمد. اگر نبود لقمان بن بشیر، چه بسا ابوسفیان حسین علیه السلام را نابود کرده بود. اى معاویه! این است کارنامه ننگین زندگى تو و پدرت... عمر تو را والى شام کرد و تو خیانت کردى. در پى آن عثمان آن حکم را تنفیذ کرد. باز تو او را در دهان مرگ انداختى. از این هر دو بالاتر این که به خود جرات دادى و با جسارت در برابر خدا ایستادى و با على بن ابى طالب مخالفت کردى... تو مردم نادان را برانگیختى و آنان را به معرکه جنگ آوردى و با مکر و حیله خونشان را بر زمین ریختى و این‏ها ثمره تلخ بی‏ایمانى تو به معاد و نترسیدن از عقاب الهى است... (5) »
به این ترتیب حزب بنی‏امیه در همان اوایل زمامدارى عثمان توانست‏به طور شگفت‏آورى به دو رکن حکومت (ثروت و منصب) نزدیک شده، آن‏ها را قبضه کند و در انتظار دستیابى به رکن سوم حاکمیت‏یعنى دین بنشیند.
این موقعیت نیز با قتل عثمان پیش آمد و معاویه با ادعاى خونخواهى خلیفه شهید، در مدتى اندک توانست عواطف دینى مردم را منحرف و سپاه دین را بر ضد دین (علوى) به خیزش درآورد. به عبارت دیگر همان‏طور که حیات عثمان عامل کسب مناصب حساس براى بنی‏امیه شد، مرگ وى هم مورد استفاده کامل آنان قرار گرفت و یک پله دیگر آنان را به قدرت نزدیک‏تر کرد. در این‏باره نامه شبث‏بن ربعى به معاویه قابل تامل است. «تو براى گمراه‏کردن مردم و جلب آرا و تمایل آنان و براى این که آنان را به زیر فرمان خود درآورى، هیچ وسیله‏اى ندارى جز این که گفتى پیشواى شما به ناحق و مظلومانه کشته شد و ما به خونخواهى او برخاسته‏ایم. در نتیجه فرومایگان و افراد نادان بر گرد تو فراهم آمده‏اند... دلت می‏خواست او کشته شود تا به این جا برسى...» (6)
امام على علیه السلام به زیباترین شیوه استفاده دو منظوره از عثمان را توسط معاویه در نامه‏اى به او یادآور می‏شود: «انک انما نصرت عثمان حینما کان النصر لک وخذلته حینما کان النصر له؛ (7)
وقتى پشتیبانى از عثمان به نفع تو بود، به یارى اش شتافتى و آن‏گاه که به نفع او بود، او را خوار گذاشتى.»
از همین دوره زمان تعارض بین حاکمیت‏حق علوى و حاکمیت‏باطل اموى آغاز شد و تمام دوران حکومت امیرمؤمنان و دوره کوتاه حکومت امام حسن علیه السلام را به خود مشغول ساخت و سرانجام در سال 41 ه به دلایل متعدد داخلى و خارجى این تعارض به نفع جریان اموى پایان یافت و امام حسن علیه السلام را ناچار به صلح کرد. بنابراین باید دقت کرد که تلاش‏هاى بنی‏امیه از 8 هجرى تا 41 هجرى (33 سال) براى دست‏یابى به حاکمیت در این دوره به مرحله نهایى و ثمردهى می‏رسد و امام حسن علیه السلام که با چنین جریان ریشه‏دارى رو به رو می‏گردد، ناچار به صلح می‏شود. (8) امام خود به برخى از دلایل صلح با معاویه بارها اشاره کرد که یک مورد آن چنین است:
1- شیخ طوسى به سند معتبر از امام زین‏العابدین علیه السلام نقل می‏کند: «وقتى امام حسن علیه السلام براى صلح با معاویه راهى شد و با او ملاقات کرد، معاویه بر فراز منبر رفت و گفت: ایهاالناس! حسن فرزند على بن ابى طالب و فاطمه زهرا مرا اهل خلافت دانست و خود را اهل خلافت ندانست و اینک به رغبت و شوق آمده است تا با من بیعت کند. برخیز یا حسن! سپس حضرت برخاست و فرمود: «... اى جماعت! سخن می‏گویم؛ بشنوید و گوش و دل خود را با من همراه سازید و سخنانم را ثبت کنید... اگر سال‏ها بایستم و فضیلت‏ها و کرامت‏هایى را که خدا ما را به آن مخصوص کرده، بشمارم، تمام نخواهد شد. منم فرزند پیغمبر بشیر و نذیر و سراج منیر که حق تعالى او را رحمت عالمیان گردانیده و پدرم على ولى مؤمنان و شبیه هارون است. معاویه پسر صخر ادعا می‏کند من او را اهل خلافت دانسته‏ام و خود را اهل آن ندانسته‏ام! دروغ می‏گوید. به خدا سوگند که من در کتاب خدا و نت‏خدا برتر از مردم به خلافت هستم. ولکن ما اهل‏بیت علیهم السلام روزى که حضرت رسالت صلى الله علیه و آله از دنیا رفته است تا حال همیشه مظلوم و مقهور بوده‏ایم. پس خدا حکم کند میان ما و آن‏ها که بر ما ظلم کردند و حق ما را غصب کردند و بر گردن ما سوار شدند، مردم را بر ما مسلط کردند و حق ما را که در کتاب خدا براى ما مقرر شده است، از خمس و غنائم، منع کردند و کسى که منع کرد از مادر ما فاطمه، میراث او را از پدرش...
امت مرا واگذاشتند، یارى نکردند و با تو بیعت کردند. اى پسر حرب! اگر یاران مخلص می‏یافتم که با من در مقام فریب نبودند هرگز با تو بیعت نمی‏کردم، چنانچه حق‏تعالى هارون را زمانى که قومش او را تضعیف کردند و با او دشمنى نمودند معذور داشت، همچنین من و پدرم وقتى که امت دست از ما برداشتند و متابعت غیر ما کردند و یاورى نیافتیم، نزد خداوند معذور هستیم. احوال این امت‏با امت‏هاى گذشته مثل هم است...
معاویه گفت: به خدا سوگند که حسن از منبر فرود نیامد تا زمین بر من تیره شد، خواستم به او ضرر برسانم. ولى فهمیدم فروخوردن خشم به عافیت نزدیک‏تر است.» (9)
در این سخنرانى تکان‏دهنده امام به نکات بسیار حساسى اشاره می‏کند و با کالبد شکافى اوضاع کنونى، سرنخ‏هاى آن را در دوران گذشته نشان می‏دهد و آن چیزى نیست جز خروج حاکمیت دینى از مسیر اصلى خود، امرى که موجب تمام انحرافات بعدى و مظلومیت اهل‏بیت علیهم السلام شد. علاوه بر این امام به عوامل دیگر مانند همراهى نکردن مردم، غدر و نیرنگ‏بازى آنان، نداشتن همراهان مخلص، تضعیف موقعیت توسط مردم، دشمنى آنان با امام اشاره می‏کند و در پایان جواز صلح در شرایط این چنینى را یادآور می‏شود.
در هر صورت دوران دستیابى به حاکمیت‏براى اموی‏ها فرارسید و معاویه با فراخوانى امام علیه السلام به شام و اخذ بیعت، کوشید این پیروزى را به طور رسمى اعلام کند. فضیل غلام محمد بن راشد نقل کرده است که امام صادق علیه السلام فرمود: «معاویه به حسن بن على علیه السلام نامه نوشته و او و حسین علیهما السلام و یاران على علیه السلام را به شام فراخواند. همه از جمله قیس بن سعد بن عباده انصارى به شام آمدند. معاویه به آنان اذن ورود داد. آن‏گاه گفت: اى حسن برخیز و بیعت کن. او برخاست و چنین کرد. سپس گفت: اى حسین برخیز و بیعت کن. او نیز برخاست و چنین کرد. سپس گفت: اى قیس تو نیز برخیز و چنین کن. او هم برخاست و متوجه امام حسین علیه السلام شد تا او چه فرمان دهد. حسین علیه السلام فرمود: اى قیس او (امام حسن علیه السلام) امام من است.» (10)
بعد از صلح چه گذشت؟
چند روز بعد از امضاى قرارداد صلح، امام حسن علیه السلام با مردم کوفه وداع کرد و رهسپار مدینه شد. (11) و به دنبال آن معاویه به طور کامل بر سرنوشت مسلمانان حاکم شد و حکومت تمام‏عیار اموى را به پیش برد. اما طبیعى بود که ماهیت ضد دینى حکومت معاویه اجازه نمی‏داد، مصالحه با امام به همان حالت‏باقى بماند به عبارت دیگر هر چند صلح در ظاهر به وقوع پیوسته بود ولى در حقیقت ماهیت متضاد این دو جریان اجازه مصالحه واقعى به آنان نمی‏داد و علی‏رغم زدوده شدن تضادهاى ظاهرى که موجب حفظ جان شیعیان شد، تضادهاى واقعى همچنان باقى بود و جبهه حق و باطل هرگز قابل تفاهم و تصالح نبودند.
× × ×
در مورد جدایى بنی‏امیه از اسلام و مباین بودن جبهه آنان با جبهه حقیقى دین، شهید مطهرى‏قدس سره این‏گونه به بررسى دلایل ضدیت آنان با اسلام اشاره می‏کند:
«مبارزه شدید امویان که در راس آن‏ها ابوسفیان بود، با اسلام و قرآن... دو علت داشت: یکى رقابت نژادى که در سه نسل متوالى متراکم شده بود. دوم تباین قوانین اسلامى با نظام زندگى اجتماعى رؤساى قریش مخصوصا اموی‏ها که اسلام بر هم‏زننده آن زندگانى بود... گذشته از این‏ها مزاج و طینت آن‏ها طینتى منفعت‏پرست و مادى بود و در این‏گونه مزاج‏هاى روحى، تعلیمات الهى و ربانى اثر ندارد و این ربطى به باهوش یا بی‏هوشى آن‏ها ندارد. کسى به تعلیمات الهى اذعان پیدا می‏کند که در وجود خودش پرتوى از شرافت و علو نفس و بزرگوارى باشد. این مطلب خود یک اصل بزرگى است. داستان ابوسفیان و عباس وگفتن «لقد صار ملک ابن اخیک عظیما...» قصه «بالله غلبتک یا اباسفیان‏» ایضا قصه «تلقفونها تلقف الکره‏» همگى دلیل کورى باطنى ابوسفیان است. (12)
و بر پایه همین تفسیر است که به طور متوالى شاهد بروز تضادهاى درونى به صورت توطئه‏هاى متعدد معاویه براى قتل امام هستیم (استفاده از هر وسیله ممکن) و در مقابل امام را نیز می‏بینیم که (تنها با وسایل مشروع) در صدد تضعیف حکومت معاویه است. البته معاویه بارها می‏کوشید بر تضادهاى حقیقى جبهه باطل و حق سرپوش گذارد و حداقل در منظر عمومى منازعات خود و امام را امرى در نهایت‏حزبى، قبیله‏اى و طایفه‏اى جلوه دهد و در مقابل امام با درایت کامل اجازه شکل‏گیرى چنین تصورى را نمی‏داد. بنابراین تمام تلاش معاویه این بود که بر تضادهاى حقیقى دو جبهه سرپوش گذارد و جبهه حق را در سایه صلح ظاهرى در خود هضم کند و برعکس امام می‏کوشید در سایه صلح ظاهرى بیشترین منافع متصور را نصیب خود و شیعیان کند و در عوض تضادهاى درونى را در هر فرصت ممکن بروز دهد. نمونه‏اى تاریخى را در این باره می‏خوانیم:
معاویه براى مروان نامه‏اى نوشت و در آن از مروان خواست دختر عبدالله بن جعفر، برادرزاده امام على علیه السلام، را براى پسرش یزید خواستگارى کند و افزود: مهریه‏اش هر قدر باشد، می‏پذیرم و هر قدر قرض داشته باشد، می‏دهم. به علاوه این وصلت موجب صلح بین بنی‏امیه و بنی‏هاشم خواهد شد.
مروان بلافاصله بعد از دریافت نامه با عبدالله بن جعفر ملاقات و موضوع خواستگارى را مطرح کرد. او گفت: اختیار این امور با حسن بن على علیهما السلام است. از او خواستگارى کن. مروان به ناچار نزد امام رفت و دختر عبدالله را خواستگارى کرد. امام به او فرمود: هر کسى را که می‏خواهى دعوت کن تا گرد هم آیند. وقتى بزرگان دو طایفه جمع شدند، مروان بلند شد و بعد از خطبه و حمد و ثناى الهى گفت: امیرمؤمنان معاویه به من فرمان داده تا زینب دختر عبدالله بن جعفر (13) را براى یزید خواستگارى کنم به این ترتیب که: هر قدر پدرش خواست مهر تعیین کند. هر قدر پدرش مقروض بود، می‏دهم. این وصلت موجب صلح بین دو طایفه بنی‏امیه و بنی‏هاشم می‏شود. یزید پسر معاویه کسى است که نظیر ندارد. به جانم سوگند حسرت و افتخار شما به یزید بیشتر از حسرت و افتخار او به شماست و او کسى است که به برکت چهره‏اش از ابرها طلب باران می‏شود. در پى این سخنان مروان نشست و امام حسن علیه السلام به پاخاست و فرمود:
«...اما ما ذکرت من حکم ابیها فى الصداق فانا لم‏نکن لندعب عن سنة رسول الله فى اهله وبناته
... واما الصلح الحیین فانا عادینا لله و فى الله فلا نصالحکم للدنیا...؛
1- در مورد مهریه، ما از سنت پیامبر صلى الله علیه و آله (840 درهم) تجاوز نمی‏کنیم.
2- در مورد قرض‏ها، چه وقت زن‏هاى ما قرض پدران‏شان راداده‏اند؟
3- در مورد صلح بین دو طایفه دشمنى ما با شما براى خدا و در راه خداست. بنابراین با دنیاى شما صلح نمی‏کنیم.
4- در مورد افتخار ما به وجود یزید... اگر مقام خلافت‏بالاتر از مقام نبوت است، ما باید به یزید افتخار کنیم و اگر مقام نبوت بالاتر است، او باید به ما افتخار کند.
5- در مورد طلب باران به برکت چهره یزید... تنها از محمد و ال محمد طلب باران می‏شود. نظر ما این است که دختر عبدالله را به ازدواج پسرعمویش قاسم بن محمد بن جعفر در آوریم...» (14)
در ضمن همین رویداد به ظاهر خانوادگى است که امام در جمع بزرگان هر دو گروه مبناى دشمنى آنان را یادآور می‏شود و نقشه معاویه را که درصدد بود، ابتدا سطح منازعات را به دعواهاى حزبى و قبیله‏اى تقلیل دهد و بعد خود را منادى صلح و آشتى معرفى کند، نقش بر آب می‏کند و همین نکته کلیدى است که باعث می‏شود علی‏رغم مصالحه ظاهرى، تعارضات همچنان ادامه یابد و با به اوج رسیدن آن در زمان امام حسین علیه السلام آتش جنگ شعله‏ور شده، لایه‏هاى پنهان منازعات بار دیگر چهره خود را بنمایاند و نشان دهد که حق و باطل هرگز آشتی‏پذیر نیستند و صلح امام حسن علیه السلام تنها یک حرکت تاکتیکى براى بقاى اقلیت‏شیعه بوده است. (15)
با این دیدگاه براى یافتن دلایل شهادت امام حسن علیه السلام باید به تعارض جبهه حق و باطل توجه کرد نه تعارضات قبیله‏اى و...
الف - نسبت‏به امام
1- پیمان‏شکنى
معاویه حتى نتوانست‏یا نخواست‏براى ایامى چند هدف اصلى خود از جنگ با امام را برملا نسازد و به این ترتیب پرده از هدفى برداشت که آشکارترین دلیل بر سازش‏ناپذیرى دو جبهه بود. علامه مجلسى در این باره می‏نویسد:
«چون صلح منعقد شد، معاویه متوجه کوفه شد تا آن که روز جمعه به نخیله فرود آمد. در آن‏جا نماز کرد، خطبه‏اى خواند، در آخر خطبه‏اش گفت: من با شما قتال نکردم براى آن که نماز کنید یا روزه بگیرید یا زکات بدهید ولیکن با شما قتال کردم که امارت بر شما را به هم رسانم. خدا به من داد، هرچند شما نمی‏خواستید. شرطى چند با حسن کرده‏ام، همه در زیر پاى من است. به هیچ‏یک از آن‏ها وفا نخواهم کرد. پس داخل کوفه شد. بعد از چند روز که در کوفه ماند، به مسجد در آمد. حضرت امام حسن علیه السلام را بر منبر فرستاد و گفت: بگو براى مردم که خلافت‏حق من است.» (16)
2- تلاش براى جذب امام:
معاویه تلاش بسیارى به خرج می‏داد که امام را به سوى خود جذب کند تا مرزهاى روشن جدایى حقیقى بین دو جبهه را بپوشاند. امام نیز با شیوه‏هاى مختلف همچنان بر جدا بودن دو جبهه تاکید می‏کرد. یکى از شیوه‏ها تلاش براى برقرارى ارتباطهاى سببى و خانوادگى و ائتلاف قبیله‏اى بود که نمونه‏اى از آن را خواندیم. یکى دیگر از شیوه‏هاى معاویه ارسال هدایا و جوایز و در مجموع تحرکات عاطفى بود که البته امام نیز آن‏ها را دریافت و به مصارف لازم می‏رساند (17) ، اما اجازه نمی‏داد از این‏ها به عنوان نزدیکى وى به معاویه تعبیر شود.
امام باقر علیه السلام می‏فرمود: «قد کان الحسن والحسین یتقبلان جوائز المتغلبین مثل معاویة لانهما کانا اهلا لما یصل الیهما من ذلک وما فى ید المتغلبین علیهم حرام وهو للناس واسع اذا وصل الیهم فى خیر واخذوه من حقه؛ حسن و حسین علیهما السلام عطایاى زورمندانى مثل معاویه را می‏پذیرفتند، زیرا حق آنان بود و آنچه در اختیار زورمداران ستمگر است، براى خود آنان حرام است ولى اگر در راه (اطاعت) و خیر به مردم برسد، براى آنان حلال است و به حق دریافت کرده‏اند.»
قال ابوجعفر بن محمد علیهما السلام: «وجوائزهم لمن یخدمهم فى معصیة الله حرام علیهم وسحت؛ و عطایاى آنان براى کسانى که در نافرمانى خدا به آنان خدمت می‏کنند، حرام و نارواست.»
3- توهین به امام:
از جمله رفتارهایى که دستگاه بنی‏امیه در برابر امام اتخاذ کرد، توهین به آن حضرت بود که در قالب‏ها و شکل‏هاى مختلفى اجرا می‏شد و صفحات تاریخ پوشیده از این نوع رفتارهاست.
در یک مورد امام به معاویه چنین فرمود: این گروه به من ناسزا نگفتند بلکه تو به من ناسزا گفتى، زیرا، تو با زشتى انس گرفته‏اى و اخلاق ناپسند در جانت ریشه دوانده. با محمد و خاندان او دشمنى می‏ورزى. سوگند به خدا اى معاویه! اگر من و این جماعت در مسجد پیامبر صلى الله علیه و آله درگیر می‏شدیم و مهاجرین و انصار اطراف ما بودند، جرات چنین جسارت‏هایى نسبت‏به ما نداشتند...» (18) در جاى دیگر پسر عاص به معاویه می‏گوید: «مردم به دنبالش راه افتاده‏اند. فرمان داد، اطاعت کردند. سخن گفت تصدیق کردند. این دو کار را به جاهاى باریک‏ترى خواهند کشاند. چه خوب بود که کسى را دنبالش می‏فرستادى تا او و پدرش را لعن می‏کردیم و دشنام می‏دادیم و ارزش هر دو را در پیش دیگران پایین می‏آوردیم. (19) » در همان مجلس معاویه، اطرافیان معاویه اهانت‏هایى به امام کردند و کوشیدند مقام و منزلت وى را کم کنند از جمله این که: «تو اى حسن! ادعا کرده‏اى خلافت‏به تو می‏رسد تو توان آن را ندارى... ما تو را به این‏جا دعوت کرده‏ایم که تو و پدرت را دشن?

ایمیل مستقیم :‌ info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
 
working();

ارسال نظر :
پاسخ به :





نام : پست الکترونیک :
حاصل عبارت روبرو را وارد نمایید :
 
working();

« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما »
هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد

سامانه آموزش آنلاین ویندی
Page created in 0.154 seconds.